صدای اعتراض دانشجویان فنی

صدای اعتراض دانشجویان فنی

صدای اعتراض دانشجویان فنی

صدای اعتراض دانشجویان فنی

حافظ

 محمد گلندام که از شاگردان و مریدان حافظ بوده است و تمامی غزلیات وی را، او جمع آوری و نشر داده است ، در مقدمه غزلیات از حافظ به عنوان شهید یاد می کند که در پی فتوای فقها به قتل رسیده است!!!

  در کتاب عرفات العاشقین ، نوشته ی امیرتقی الدین ، می خوانیم:

  آنگاه که ماموران حکومت در پی فتوای فقها و حکم قوه ی قضاییه به خانه ی حافظ حمله نمودند تا وی را بازداشت نموده وبه قتل برسانند، بانوان خانه حافظ ، تمامی آثار و نوشته های وی را در چاه ریختند تا به دست ماموران نیفتد.

  شمس الدین محمد حافظ شیرازی که در کودکی قرآن را حفظ نموده بود ، لقب حافظ را مثل ده ها شخص دوران خود بدست آورد! حفظ تمامی قرآن عادتی شده بود که کودکان در 8-10 ویا 12 سالگی آنرا وظیفه می دانستند و در این سن و سا ل تمامی قرآن را از بر می خواندند و به دیگران آموزش می دادند. حافظ در کودکی علاوه بر حفظ و آموزش قرآن ، در یک نانوا یی نیز کار می کرد و به کار خمیر گیری مشغول بود. حافظ از همان نوجوانی به عنوان رند شیراز معروف شد. و این به خاطر زیرکی و باهوشی وی بود. رند در لغت به معنای زیرک، هوشیار ، آگاه به اسرار و واقف به علوم بسیار ، می باشد و نیز به کسی می گویند که درونش پاک تر از ظاهرش باشد.

چنانچه برخی از مورخین نوشته اند و از غزلیات حافظ برداشت می شود ،حافظ در نوجوانی عاشق دختری به نام (( شاخ نبات )) می شود که دختر پیش نماز محل بوده است. و در همین هنگامه عاشقی ، ذوق و شوق حافظ به غزل سرایی رشد می کند. ولی شوربختانه ملای محل ، دختر خود را عروس می کند. و حافظ در عشق نوجوانی خود شکست می خورد. از سویی دیگر استقبال مردم و خردمندان از غزلیات حافظ در سراسر جهان پارس زبان آن دوران از هند تا ایران و عراق موجب بروز حسادت ملا ها و فقها علیه حافظ می شود. و آنها را به جایی می کشاند تا از هر بیت و غزل ا و سندی بیابند برای محکوم کردن و تکفیر رند شیراز.

  از سویی دیگر حافظ نیز بیش از پیش به نادانی، تزویر و بی مایه بودن افکار فقها پی میبرد و کم کم از آنها و اندیشه های آنها جدا می شود و در غزلیات خود به افشای آنها می پرداخت:

  دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم

 حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر نکن چون دگران قرآن را

  همانطور که حافظ آرام آرام از افکار و عقاید فقها ی دوران خود جدا و دور می شد ، به سوی یک اندیشه ی جایگزین نیز نزدیک میشود ، و در سروده های خود اعتراف می کند که در ابتدا از حقایق آگاه نبوده است تا اینکه در پی آشنایی با اندیشه های دیگر در معنی بر او گشوده می شود:

 اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم

آن روز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه (( پیر مغان)) شدم

 در پی توطئه های ملایان ، بارها و بارها حافظ از شیراز رانده شد و او را تبعید نمودند:

 گر ازین منزل غربت بسوی خانه روم دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم

اما پس از بازگشت از تبعید ، باز اعترافات رند شیراز در غزل های وی متبلور میشود:

 گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگراز پس امروز بود فردایی

 (( مغ)) در لغت به انسان اوستایی ، و یا پیشوای آیین اوستا گفته می شود و پیر مغان به زرتشت نخستین و یا بزرگترین پیشوای آیین اوستا اطلاق می شود. حافظ در هنگامه ی پایانی عمر خود، بسیار به این مسئله کشیده می شود و در غزلیات بسیاری وفاداری خود را به پیر مغان و (( آیین مهر )) اعلام می کند:

 جام می ، گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی ازاهل جهان پاک دلی بگزینم

بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه ی (( مهر آیینم))

 در این ابیات حافظ صریحا اعتراف می کند که آیین ودین ا و میترایی یا همان آیین مهر است.

 و اما اسناد میترایی بودن رند شیراز و پیرو (( آیین اوستا = پیر مغان )) بودن وی در لابه لای غزلیات او با صراحتی ویژه به چشم می خورد:

 بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست گاه نیست

 چل سال پیش رفت که من لاف می زنم کز چاکران پیر مغان کمترین منم

 منم که گوشه میخانه خانقاه من است دعای پیرمغان ورد صبحگاه من است

 حافظ جناب پیر مغان جای دولت ست من ترک خاکبوسی این در نمیکنم

 گرمدد خواستم از پیرمغان عیب مکن شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود

 مرید پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده توکردی واو بجا آورد

 و در جایی دیگر می گوید:

 در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم

 از آن به دیر مغانم عزیز می دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

 هرچند آیین اوستا یکی از چهار دینی ست که قرآن مجبور به پذیرش آن گشته و پیروان این چهار آیین در ممالک اسلامی می بایست امنیت می داشتند ، اما بخشی از فقها و روحانیون همواره در طول تاریخ ، انسانهای آزاده و فرهیخته ی بسیاری را به جرم کفر و الحاد و ارتداد به قتل رسانده اند. حتی حافظ را که طبق آیین اوستا خداپرست بوده است ، نیز شامل این اتهامات شده و چون بسیاری دیگر مانند سهروردی ، ابن مقفع ، حلاج و... در پی حکم روحانیون اسلامی به قتل رسیده است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد